ریحانهریحانه، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

ریحانه جیگر طلا

مبعث مبارک، بازم میام

سلام جیگر جونیه خودم طبق معمول خاله شرمندته. اما خب از قبل بهت گفتم که این روزا درگیر امتحاناتم هستم و نمیتونم واست بنویسم. اوووووووووووو اونقده اتفاقات زیاد افتاده که اصلا یادم نمیاد و نمیدونم کدومشو بگم. اول از همه مبعث پیامبر اکرم رو به همه مسلمانهای جهان و جیگرطلای خودم تبریک میگم و امیدوارم و از امت واقعیشون باشیم. امیدوارم ریحانه ی من همیشه مورد لطف و مرحمت رسول الله قرار بگیره.   حالا بزار برات بگم اون هفته من و مامانی کلی مقوا رنگی خریدیم و یه سری از کارای تولدتو رسیدیم. البته هنوز کلی کار دیگه مونده.  چند روز پیش هم با چندتا از دوست جونیات رفتی پارک جنگلی و ...
28 خرداد 1391

عجب شبی میشه امشب

                                                   اول از همه تولد مولا امیرالمومنین مبارک. امیدوارم جیگرطلا و همگی ما از شیعیان واقعیشون باشیم. غروب من و جیگرطلا همراه بابایی و مامانی رفتیم واسه پدرجون کت و شلوار کادو خریدیم        بعدم زنگ زدیم به دایی مهدی و زندایی و گفتیم شام بیاید خونه مادرجون میخوام کادو رو به پدرجون بدیم.   شب همگی دور هم جمع شدیم و بعد از شام ریحانه جون کادو رو به پدرجون داد و 5000تومن هم پدرجون به جیگر شیرینی داد . ...
15 خرداد 1391

یه جمعه دیگه با جیگرطلا

   سلام جیگرطلای خاله دیروز که جمعه بود بابایی رفت جایی کار داشت و آخر شب برمیگشت، مادرجون و دایی مجتبی هم همراهش رفتن چون اونها هم اونجا کار داشتن. من و پدرجون خونه خودمون بودیمو تو و مامانی خونه خودتون.  بابایی بهم اس داد که ناهار برو خونه ما. گفتم نه خونه کار دارم. گفت واسه پدرجون غذا رو آماده کن و کاراتو برس بعد برو خونه ما. گفتم چشششممم امر دیگه؟؟؟؟ نوشابه بدم خدمتتون؟؟؟ اونم کم نیاورد و گفت اِاِاِ خوب شد گفتی داری میری نوشابه هم بخر. منم زنگ زدم به مامانی و گفتم ناهار درست کن میام اونجا. کارامو رسیدمو غذای پدرجونم آماده کردم. تو راه هم واسه تو چندتا بسته پاستیل خریدم و اومدم خونتون.  ...
13 خرداد 1391

درد دل با جیگر طلا

سلام جیگر طلای خاله آآآآآآاااااهههههههههه خالهههههههه کجاییی که به دادم برسی؟؟؟ خالت از دست رفت، دیگه بی خاله شدی. مُردم خاله، مُردم از بس هر روز این مدرسه اون مدرسه رفتم. خاله یه وقت فکر نکنی رفتم واسه ثبت نام بچم. نه خاله. بچم کجا بود!!!!!! این پایان نامه کوفتی کابوس هر شبم شده. هر روز صبح باید برم مدرسه ها تا پرسشنامه پر کنم. از اونجایی فصل امتحانات هم هست معلمین محترمه پایین ترین حد همکاری رو با بنده دارن. بنده هم با هزار زار و التماس به زور برگه ها رو بهشون میدم و منتظر میمونم تا پر کنن. البته بعضیاشونم که تو دفتر مدرسه نشستن و در حال چای خوردن و غیبت پشت سر مادر شوهر و خواهر شوهر و شوهر عزیزتر از جان هستن وقت...
10 خرداد 1391

تشکر

سلام به همه دوستانی که نظر دادن و ما یاری سبزی ازشون ندیدیم . دوستان یه بارم بنده ازتون واسه خودم دعا خواستم حالا هی یاری نکنیدا. فقط به فکر ریحانه اید. بابا منم هستم . ایناهاش دیدیم؟؟ البته اون دوستی که نظر دادن و گفتن یه نمونه از پرسشنامه رو تو وبلاگ بگذارم تا هر کی که اومد واسم پر کنه، در جوابشون باید بگم: دوست عزیز ممنون که همیشه به وبلاگ جیگر سر می زنید و نظر میگذارید ، جامعه آماری تحقیق بنده کل ایران نیست که هر کسی از هر جایی بتونه به سوالاتم جواب بده. جامعه آماری بنده دبیران خانم مقطع راهنمایی و دبیرستان شهر خودمونه. که با این تعداد دبیر باید 120 نمونه داشته باشم. اگر قرار بود از کل ایران بگیرم که باید این پایان نامه عزیزتر ...
10 خرداد 1391
1